از هشت سالگى نماز مى خواند و در حد توان روزه مى گرفت، به اجراى فرایض دینى اش اهمیت مى داد و در جلسات مذهبى و دوره هاى قرآن شرکت مى کرد. دوره راهنمایى را به صورت شبانه سپرى کرد. از صبح تا غروب در کار پارچه فروشى به پدر کمک مى کرد و بعد از برگشتن از کار در کلاس درس حاضر مى شد. جوانى معاشرتى و در برخورد با دیگران بسیار مؤدّب بود. با روحانیون و افراد مذهبى همنشین و اخلاقش متأثّر از اخلاق آن ها بود.
در سال سوم راهنمایى از طریق جلسات مذهبى با انقلاب آشنا شد و امام (ره) را شناخت. در جلسات سیاسى و مذهبى آیت اللَّه خامنه اى و شهید هاشمى نژاد شرکت مى کرد و در پخش اعلامیه ها و نوارهاى حضرت امام(ره) نقش فعّال داشت. در اعتصابات، تحصّن ها و درگیری ها حضور داشت و قبل از اینکه انقلاب اوج بگیرد، سعى داشت افراد خانواده و دوستان مشتاق به ایجاد تحول را با انقلاب آشنا کند و از امام و انقلاب صحبت مى کرد.
محمّد حسین اولین بار در بیست سالگى و در سال ۱۳۵۷ در مبارزات مردمى علیه رژیم، مجروح شد. درباره مجروح شدن چنین گفته شده است: «او در محدوده چهارراه خسروى سربازى را مشاهده مى کند که یک روحانى را مورد ضرب و شتم قرار داده است، جلو مى رود و به سرباز اعتراض مى کند، سرباز تیرى شلیک مى کند که گلوله به ناحیه گیج گاه وی برخورد مى کند، او را به بیمارستان امام رضا(ع) منتقل مى کنند که نُه روز بى هوش بود. سرانجام هنگامى که به هوش مى آید، اوّلین چیزى که مى گوید این است: نمازم قضا نشود، قبله کدام طرف است؟ و با همان حالت نمازش را به جا مى آورد.»
( گوشه ای از زندگینامه شهید محمد حسین بصیر)
ثبت دیدگاه